Tuesday, May 22, 2007

...تو را دوست دارم




.


تو را به جای همه ی کسانی که نشناخته ام دوست می دارم

تو را به جایِ همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم

برای خاطر عطرِ گستره ی بی کران و برایِ خاطرِ عطر نانِ گرم

برای خاطرِ برفی که آب می شود، برای خاطر نخستین گل

برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی رماندشان

تو را برای خاطر دوست داشتن دوست می دارم

.

.تو را به جای همه ی کسانی که دوست نمی دارم، دوست می دارم

.

.جز تو، که مرا می تواند منعکس نماید؟ من خود، خویشتم را بس اندک کی بینم

.

بی تو جز گستره ی بی کرانه نمی بینم

.میان گذشته و امروز

از جدارِ آیینه ی خویش گذشتن نتوانستم

می بایست تا زنده گی را لغت به لغت فراگیرم

.راست ا ز آن گونه که لغت به لغت از یادش می برند

.

تو را دوست می دارم برای خاطرِ فرزانه گی ات که از آنِ من نیست

تو را برای خاطرِ سلامت

به رغمِ همه آن چیزها که به جز وهمی نیست دوست می دارم

برای خاطرِ این قلبِ جاودانی که بازش نمی دارم

تو می پنداری که شکی، حال آن که جز دلیلی نیستی

تو همان آفتابِ بزرگی که در سر من بالا می رود

...بدان هنگام که از خویشتن در اطمینان ام

.

"شعری دیگر از: پل الوار"

No comments: